E Dm
چون زولف توام جانا در عین پریشانی
Dm A
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
A Dm
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
Dm A
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
A Dm
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
Dm A
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
Dm
خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
A
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
Dm
خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
A
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
Dm
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
A
داغی که نمیبینی دردی که نمیدانی
Dm A
داغی که نمیبینی دردی که نمیدانی..
E Dm
چون زولف توام جانا در عین پریشانی
Dm A
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
بازدید ها : 856
امتیاز دهی کاربران
( رای)محبوب ترین ها